نمایشنامه طنز کوتاه.

"نمایشنامه طنز:

تست اشتباهی"  

(پرده بالا میرود؛ استدیو رقص نور فضا را پر میکند.. آهنگ سنگ وشیشه محمد حشمتی پخش میشود،پسری با کت و شلوار در حالی که میکروفن بدست دارد در نور نمایان میشود و اهنگ را با احساس دابسمش میکند؛تا اینکه یک نفر در حال جمع کردن سیم میکروفن و در اخر میکروفن را از دست پسر میگیرید اهنگ هنوز در حال پخش است ، مرد آهنگ را قطع میکند نور به حالت عادی برمیگردد ) 

پسر:ای بابا،چرا اهنگ رو قطع میکنی اولی داشتیم با خودمون حال میکردیم اههه.   

صدابردار:(گوش پسررامیگیرد)

پسر:آخ؛آخ؛        

صدابردار:گفتم اینجا بشین اقای معینی رفته دست به اب الان میاد. نگفتم برو دست بزن به وسایل ،همینجا بشین اعصاب ما رو  بهم نریز،افتاد؟!  

پسر:چشم؛چشم؛ اوکی،

اقا اجازه!؟من گفته باشم باید برم پدرم جلو در منتظره ها،این معین کی میاد؟!

صدابردار:( در حال خارج شدن) الان میاد دست به چیزی نزنی ها!؟      

پسر:چشم اقا،( رو صندلی دیگری میرود مینشیند اقای معینی در حالی که دست و صورت خود را پاک میکند وارد میشود دراین هنگام گوشی اقای معینی زنگ میخورد )

اقای معینی:به به؛سلام اقا ؛ خیلی ارادت داریم ،(نگاهی به پسر)بله امدن الان روبروی من نشستند،چشم اقا،چشم خیالتون راحت، شما از همین حالا این اقا پسرتون رو روی پرده سینما ببینید.. خواهش میکنم.  فقط اقا اگه زودتری اون وام جور بشه،خودتون درجریانیدپروژه خوابیده.(سکوت) اقا ما چاکریم .. حله اقا حله.... چشم چشم.. قربان شما .خداحافظ..  

پسر:سلام ،اقا معین؟!.. 

اقای معینی:معینی هستم؛بفرما بشین پسرم،  

پسر:پدرم گفت.. 

اقای معینی:( حرف او را قطع میکند) اره الان زنگ زدند گفتند..  

پسر:اه !!!.  خوب ما الان باید چکار کنیم؟!   

اقای معینی:هیچی پسرم من علی الحساب یک تست سوری ازت میگیرم. میزنم پرونده ات حله دیگه.. 

پسر:پرونده!!،اقا بخدا من فقط تفریحی روزا چند تا نخ سیگارم میکشم . همین؛ تست دیگه نمیخواد!! ..  

اقای معینی:!!نه پسرم منظورم تست صدا و بازیگری اینها بود  

پسر:بازیگری!!انوقت چطور میشه؟! 

اقای معینی:مشهور میشی؛ اسمتو میزنند سردرب سینما ها،الان پول تو سینماست پسرجان..  

پسر:واقعا!! بگو جون من!! شوخی که  نمیکنی؟!   

اقای معینی:نه پسرجان مگه با شما شوخی دارم!؟.. 

پسر:(خوشحال بلند میشود)خب پس چرا نشستی شروع کنیم من الان چیکار باید بکنم؟!'  

اقای معینی:چندتا فرم هست من میبرم خونه برات پر میکنم،فقط چندتا تست سوری ازت میگیرم جلو اون دوربین بازی کن سوری باید باشه دیگه.  

پسر:حله اقا، فقط زودتری من باید برم،  پدرمم بیرون وایستاده فقط منتظر منه.   

اقای معینی:جدی!؟،خب میگفتید میامدن داخل اینجوری بده،  

پسر:طوری نیست ،عادت دارند ،خب بگید چیکار کنیم حالا ؟!    

اقای معینی:خب من میرم پشت اون دوربین  یک قسمت دیالوگ بهت میدم شما اجرا کن اوکی؟! .

پسر: باشه.تیپم که خوبه!؟

آقای معینی:آره خوبه؛خب شروع میکنیم. شما فکر کن الان تو جنگلی یک حیون بهت حمله میکنه چیکار میکنی اونو بازی کنی جلوی دوربین.  

پسر:(  نگاهی دوروبر میکند) پیشته،پدر سوخته.(سکوت)      

اقای معینی:(باتعجب) خب چی شد؟! 

پسر:هیچی دیگه اقا در رفت     

اقای معینی:!!  میتونی بگی این حیون چی بود !؟   

پسر:بله اقا بچه گربه وحشی.      

اقای معینی:(!!)  اصلا اینو ولش کن ..    

تلفونت زنگ میخوره؛ بهت یک خبر بد میدن. عکس العملت چیه بازی کن

پسر:(با دهان صدای زنگ تلفن در می اورد)زینگ،زینگ،زینگ،زینگ.،زینگ،زینگ...       

اقای معینی:خب چی شد!!! ؟ 

پسر:هیچی آقا میخواست خبر بد بده ما هم جوابشو ندادیم!! 

اقای معینی:مگه میشه اخه،اقا جون جواب بده بازی کن'!  

پسر:چشم.(دوباره صدای تلفن درمی اورد) زینگ،زینگ،زینگ…(برمیدارد  بله بفرما،شما؟!آره،دستت درد نکنه خداحافظ..    اقای معینی:!!خب چی شد!!؟  

پسر:هیچی پسر عمه ام بود گفت به بابات بگو عمه مرد!!.   

اقای معینی:خب، حست کو یعنی هیچ حسی نداری!!عمه ات مرده!؟  

پسر:نه هیچ حسی ندارم!!      

اقای معینی:مگه میشه خب چرا آخه!!   

پسر:بخاطر اینکه ،من اصلاعمه ندارم !!اینی هم که زنگ زد پسر همسایمون بود میخواست فیلممون کنه!!       

اقای معینی:!!!اصلا فراموش کن اینا رو  ..  مربی یک تیم فوتبالی که تیمت خوب بازی نکرده و گل خورده... 

پسر:گل خوردن!!؟

آقای معینی:آره گل خوردن الان هم عقب هستید. پسر:برای من  من مشخص کنید چندتا گل خوردن. آقای معینی:فکر کن دوتا.  پسر:دو تا مشکلی نیست من فکر کردم بیشتر خوردن!! 

آقای معینی:آقا اصلا ۴ تا.

پسر:(باعصبانیت) چی ۴ تا گل خوردن!؟؟(بازی میکند)کی ۴ تا گل خورده؛دوازبان کجاس!؟بدو بیا جلو دو تا دستا بالا دوتا ماهم بالا سریع باشه؛توجیح نکن سریع باش،شمام خوب گوشاتون باز کنید؛ به جان خودم، اگه نیمه دوم گل زدین که هیچ اگه نزدین قرارداد همتون رو لغو میکنم، میفرستمتون لیگ دسته سه،یعنی بلایی سرتون میارم مرغا اسمون به حالتون گریه کنن، اصلا حرف نباشه،بخوره تو سرتون این بازیتون،روزگارتون رو سیاه میکنم اگه گل نزنین..  

اقای معینی:!! پسرم بسه دیگه...

پسر:(باعصبانیت هنوز تو حس)صبرکن اقا معین، من اعصابم از دست اینا خورده.. جلو بیای یه چیزی بهت میگم ها..  برو خدا خیرت بده. بزار رفاقتمون سرجاش بمونه..من امروز باید تکلیفمو با اینا روشن کنم……………     ( دراین هنگام صدابردار وارد میشود)   

صدابردار:اقا ببخشید،پسر اقای جوادی امدن با شما کار دارند(پسر هنوز با اعصبانیت بازی میکند)       

اقای معینی:!!

پسر اقای جوادی؟!! پس این کیه اینجا!!؟  

صدابردار:(متوجه پسر میشود) ا. بچه تو که هنوز اینجایی،بیا برو پدرت یک ساعت دم در پارکینگ منتظرته!!  

اقای معینی:صبرکن ببینم؛ مگه تو پسر اقای جوادی نیستی؟!   

پسر:سلام علیکم ؛نه اقا!!   

من پسر غلامم همین همسایه استدیوشما. 

اقای معینی:اینجا چکار میکنی کو بیا برو بیرون یکساعته وقت مارو گرفتی..   

پسر:اقابزارید من اول تکلیف این بازیکن ها رو مشخص کنم!!

آقای معینی:نمیخواد اقا بیا برو بیرون

پسر:  خودتون گفتید بیا تست بده، با پدرت صحبت کردم،   

اقای معینی:اقای لطفی این چی میگه!!؟ 

صدابردار:اقا بخدا منم بی تقصریم اومد در استدیو گفت این پیکان مال کیه دم گاراژ ما پارک کرده میخوایم بیایم بیرون نمیشه،منم گفتم مال شماست بیا به خودتون بگه.. 

پسر:اره اقا تازه پدرم گفت یه چرخش پنجر کن منم چهار چرخش پنجر کردم..   

اقای معینی:چی!!بنداز بیرون این بچه رو  

صدابردار:( گوش پسر را میگیرد) بیا برو بیرون . بدو .. 

پسر:اخ اخ، خودم میرم ..  فقط یه لحظه ،  برگردم اگه بازی رو نبرده باشید پدرتون رو درمیارم(خارج میشوند) 

اقای معینی:(متوجه چیزی میشود) وای ماشین ،ماشین اخ اخ ، پسر اقای جوادی اخ اخ آبرمون رفت، صبر کن لطفی منم بیام .. (از صحنه خارج میشود)                      

نویسنده:رسول پوریزدی                 مردادماه۹۷__کرمان



برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: